به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در این مقطع از توزیع و نمایش گسترده مجموعه «شهرزاد» و اقبال مخاطب به آن به جرات می توان گفت که این مجموعه توانسته است به عنوان یک نمونه موفق، دوران گذار طی نشده شیوه نمایش تلویزیون کابلی و نیز «تلویزیون با پروتکل اینترنتی» یا IPTV در ایران را به عنوان نمونه طی کرده و شرایط آزمون سعی و خطا برای شیوه دریافت و تماشای تلویزیون به ازای درخواست یا VOD را فراهم سازد. که صرف نظر از موفقیت اقتصادی محتمل و قابل پیش بینی این پروژه، چشم انداز آینده ای قابل تحقق برای این تغییر و نیز توسعه مخاطبان مجموعه های تولیدشده توسط بخش خصوصی به سمت و سوی ایجاد زیرساخت های لازم برای توسعه شبکه های VOD را فراهم کند.
مجموعه ای که در طی ساخت آن با توجه به نحیف بودن بخش خصوصی در امر سرمایه گذاری گسترده در شبکه نمایش خانگی نه تنها کم فروشی در آن صورت نگرفته است، بلکه برخی استانداردهای صدا و سیما را چه به لحاظ بودجه و چه زمان صرف شده برای ساخت چنین مجموعه هایی- نسبت به نمونه های مشابه- بالا برده است و این دستاورد کمی نیست.
گذشته از این باید تاکید کرد که تاریخی خواندن این مجموعه به اشتباهی رایج تبدیل نشود. صرف انتخاب مقطع و بستری تاریخی برای شکل گیری، یک دارم به تنهایی نمی تواند به این اشتباه دامن بزند که «شهرزاد» را مجموعه ای تاریخی بدانیم. «شهرزاد» ملودرامی عاشقانه است که بر بستر وقایع 28 مرداد می گذارد و توانسته به خوبی با به تصویر کشیدن شیوه زندگی و ادبیات رایج آن دوره و اشاره هایی دقیق به فرهنگ عامه در خلال نمایش شیوه های و سبک زندگی، مراسم و دیالوگ ها و افزودن خرده پیرنگ های جنایی در راستای شخصیت پردازی و فضاسازی، تلفیقی متفاوت برای ذائقه دلزده مخاطبان مجموعه های تلویزیونی به لحاظ بصری فراهم آورد.
بر ارم تفاوت بصری تاکید دارم چون در نمونه های عالی معتقدند «علی حاتمی» نیز مسائل اجتماعی، دینی و سیاسی روز را در چنین فضاهای بصری روایت می کرد. اما قواعد اصلی که اثری نمایشی- در این جا مجموعه «شهرزاد»- را به ژانر ملودرام نزدیک یا متصف می کند اجمالا واجد چه عناصری است؟ برای پرهیز از اطاله کلام، آن ها را بر می شمریم:
ملودرام قصه می گوید: دنیای آرمانی می سازد و مخاطب را به آن دعوت می کند؛ از کشمکش های زندگی بهره می برد؛ به کنش های تقلیدی روی می آورد و شخصیت هایش را ناچار به پیروی از آن ها می کند؛ واقعیت را نمایشی می کند؛ به وجود پروتاگونیست و آنتاگونیست به عنوان قطب بد و خوب با شر و خیر داستان ملتزم است؛ از اغراق استفاده می کند؛ اخلاق گراست و... در نهایت این که در ارتباط هرچه بهتر و بیش تر عاطفی و حسی با مخاطب ملزم و ناگزیر به استفاده از ستاره ها عرصه بازیگری است.
«ستاره/ بازیگر» نقش مهمی در موفقیت ملودرام دارد و این قاعده در «شهرزاد» نیز رعایت شده است. سطح بازیگری در شهرزاد جه به لحاظ تنوع انتخاب و چه به لحاظ توانایی بازیگران، بالاست. که خود بحث مفصلی است. اما این مطلب روی سابقه و عملکرد دو ستاره/ بازیگر مجموعه یعنی «شهاب حسینی» و «ترانه علیدوستی» ادامه یافته و تمرکز می کند.
«شهاب حسینی» مجری متین و خوش سیمای برنامه «اکسیژن» و چند برنامه تلویزیونی دیگر، تجربیات اولیه ای در تئاتر داشت. از آن سال ها تاکنون قریب به دو دهه می گذرد و شهاب حسینی نشان داده است که نقطه عزیمت مهم نبوده و حاصل باید طی طریقی آرام و پیوسته در بازیگری هم چون دیگر بزرگان بازیگری ایران، با ایجاد روندی صعودی در کارنامه ای سرشار از تجربه گرایی و پختگی باشد.
او پس از چند تجربه اولیه بازیگری در مجموعه هایی چون «خانواده محبوب» و «پس از باران» با ایفای نقش یونس بهگر در مجموعه «پلیس جوان» در سال 80 و در میان خیل بازیگران باتجربه و باسابقه، بار حضور در تمام قسمت های مجموعه را با رفتاری مصمم و چشم هایی پر از تشویش و نگرانی متاثر از مسوولیت پذیری یک افسر جوان بر دوش کشید و سینمای ایران با توانایی های بازیگر جوانی آشنا شد که می توانست اعمال بیرونی یا به عبارتی زبان بدن و اعمال معنوی درونی و عاطفی یک بازیگر را که از هم متفاوت اند را با هم تلفیق کرده و به خوبی اجرا کند.
کسی که بتواند با چشم هایش نیز دیالوگ بگوید. توانایی که مدت ها بعد در سال 90 با بازی در فیلم «آفریقا» به کمال رسید. او با نقش جوان عاشق فرزند استاد ادب و شعر، همبازی محمدعلی سپانلو فقید در فیلم «رخساره» شد و بازی در سینما را آغاز کرد.
در نزدیک به 45 فیلم سینمایی و 10 مجموعه ای که شهاب حسینی در آن ها به ایفای نقش پرداخته آثاری هم وجود دارند که زیاد مورد توجه قرار نگرفته اند. برخی از این فیلم ها به دلیل کیفیت شان باعث شده اند تا بازی حسینی نیز در آن ها مورد تحلیل قرار نگیرد. اما در برخی آثار مهجورمانده شهاب حسینی فیلم هایی وجود دارند که بازخوانی آن ها از منظر بازی حسینی وجه دیگری از توانایی های او را نشان می دهد. مثال های این دسته از فیلم ها دو فیلم «قتل آنلاین» و «ایستگاه بهشت»اند.
در فضای نوشتاری و رسانه ای متاثر از بازی های معروف شهاب حسینی در «سوپراستار»، «درباره الی» و... در «قتل آنلاین» نقش یک قاتل زنجیره ای را ایفا می کند و به جز پلانی در سکانس میهمانی ابتدایی فیلم که تماشاگر باهوش و حرفه ای ممکن است عاملیت او را در قتل ها حدس بزند،با بازی در یک نقش سخت و کم تر تجربه شده از پرسونای بازیگر/ ستاره خود با شهامت عبور می کند تا تعلیقی درخور یک فیلم سینمایی معمایی را برای مخاطب ایجاد کند.
در «ایستگاه بهشت» نیز او در نقش کاراکتری نابینا در ابتدای فیلم دچار حادثه می شود و در اثر اتفاقی ماورایی به شرطی که دیگران او را به یاد نیاورند، بینایی اش را به دست می آورد و به زندگی بر می گردد. تمایز بین رفتارهای یک نابینا در هنگام حرکت و شناسایی فضا به علت انقطاع ناشی از طی مراحل حس و تشخیص اشیا و اطراف، با بینا بودن یک فرد سالم کاملا مشهود است. او این تمایزات را با حفظ راکورد بازی به خوبی حذف می کند تا مخاطب به این اشتباه نیفتد که در مقطع بینایی او، با کاراکتر دیگری رو به روست.
بازی متکی بر اعمال بیرونی شهاب حسینی در فیلم هایی چون «برف روی شیروانی داغ» و «جدایی نادر از سیمین» در مقابل بازی کاملا درونی او در فیلم «افریقا» که در آن دو یا سه بار بیش تر دیالوگ نمی گوید و این در حالی است که مخاطب پس از دیدن فیلم احساس می کند دیالوگ موردنیازی نبوده که از او نشنیده باشد. به مدد بازی بیرونی متاثر از زبان بدن و نیز به دشت متکی بر میمیک صورت و حرکت و جنس نگاه او از نمونه های قابل مثال دیگرند.
استانیسلاوسکی در تشریح بازی درونی و معنوی، تحت تاثیر مباحثی از فلسفه هندو معتقد به «جذبه نور» و «پرتوافکنی» بود که طبق این نظریات، عواطف و امیال درونی از طریق بدن و چشم ها به شکل اشعه های نامرئی ساطع می شوند و به سوی تماشاگر جریان می یابند. خصوصیتی که نگارنده، آن را در مورد بازی های حسینی تحقق یافته می داند. هم چنین ایفای نقش های کاراکترهای مذهبی در دو فیلم «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» و «دلشکسته» از دیگر نمونه های قابل بررسی در کارنامه بازیگری شهاب حسینی به لحاظ بروز کنش های مطالعه شده، هستند.
شهاب حسینی علاوه بر موفقیت های متوالی اش در جشنواره فجر که برای او سیمرغ های بلورین متعددی به ارمغان آورد، برای بازی در فیلم های «پرسه در مه»، «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین» و «حوض نقاشی» منتخب انجمن منتقدان و برنده تندیس و دیپلم افتخار این انجمن شده است و در زمینه بازیگری از این نظر رکورددار رشته خود محسوب می شود و جامعه منتقدین همواره به بازی های او با جدیت و تحسین نگریسته اند.
اما حسینی با ایفای نقش قباد- هرچند هنوز زود است که ویژگی های بازی او را در این نقش برشمریم- با ارائه انفعالی آگاهانه و متاثر از شرایط رخوتناک و بی انگیزه زندگی اشرافی اش و نیز حس کردن همواره نگاه سنگین بزرگ آقا روی خود به همراه عدم علاقه عاطفی اش به شیرین و تحمل زخم زبان های او، کنش و واکنش هایی را ارائه می دهد که رفتارهای متقابل اش به خباثت منتهی نمی شود. چرا که خوب می داند در این صورت در ادامه ضربه ای جدی به دارم وارد خواهدشد.
رفتار او در مقابل شیرین متاثر از رفتار مردان در آن نوع خانواده ها و در مجموع ایران و با سطح فرهنگی آن دوره و ناشی از فرهنگ فئودالی است. ضمن این که تغییر رفتار از سرخوشی به افسردگی یا کسالت و برعکس را به سرعت طی می کند. به طوری که این زمینه را ایجاد می کند تا بعدها صداقت اش در رابطه عاطفی با شهرزاد باورپذیر شود و با بخش های اول زندگی کسالت بار تفاوت داشته باشد. اساسا برپایه آموزه های بازیگری شخصیتی که کسل به نظر می رسد، تا موقعی که بازیگر تشخیص ندهد که کسالت حالتی انفعالی نیست، نمی تواند واقع گرایانه بازی شود.
آدم کسل دنبال سرگرمی می گردد و نمی تواند سرگرم شود. آرزو می کند به چیزی که او را از رخوت درآورد علاقمند شود و چیزی که این کار را انجام دهد، نمی یابد. برای آن که بازی تاثیرگذار باشد، بازیگر باید نه تنها نتیجه نهایی برخورد کسالت بار بلکه هر دو را بازی کند. این نوع تضاد، هسته اصلی کنش خلاقانه در بازیگری است.
اما در مورد «ترانه علیدوستی» ماجرا تفاوت داشت. او در هفده سالگی برای بازی در فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» آزمون داد و پذیرفته شد. آن هم برای نقشی که الگویی از آن در سینمای ایران وجود نداشت یا با پرداخت های دیگر کم تر تجربه شده بود. دستاورد مشقت ایفای این نقش برای او سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فجر در آن سال بود. این موفقیت سبب شد تا برای انتخاب مسیر بعدی وسواسی حرفه ای پیدا کند و تعداد زیادی از پیشنهادهای جدی آن دوران را که فیلم های مطرحی شدند، رد کند.
دو سال بعد با ایفای نقش فیروزه در فیلم «شهر زیبا» دومین ساخته اصغر فرهادی به سینما بازگشت تا هم چنان چهره معصوم و کودکانه اش ملاکی برای انتخاب او باشد. اما همان گونه که این چهره معصوم لایه جدی، مصمم، باعزت نفس و استقلال طلبانه اش را در «من ترانه...» نشان داده بود، در «شهر زیبا» نیز در نقش کاراکتری با این خصوصیات اما با ویژگی های زنانه تر همراه با آسیب پذیری اش در بطن مناسبات خاستگاه و جایگاه طبقاتی که در چنبره آن گرفتار آمده بود را نشان داد. آسیبی که فرجام آن از دست دادن عشقی نهان که باحیا ابراز شده و نیز سرنوشت تراژیک برادرش بود.
شاید زمانی که ترانه علیدوستی برای «شهر زیبا» انتخاب می شد این صورت و ویژگی فیزیکی برای زن جوان مطلقه کم سن و سال حاشیه نشین که باظرافت در پرداخت و با همان حیای طبقه خودش دل می بازد انتخاب مناسبی بود. اما کارنامه اش نشان می دهد که او توانسته تنها به این ویژگی ها محصور و منحصر نماند و این در تنوع کارنامه اش دیده می شود.
یعنی معصومیت و صورت کودکانه اش سبب نشد تا به اشتباه در موقعیت و رفتار «بلاهت آمیز» قرار گیرد که به راحتی می توانست چنین شود. آن چه که به کمک او آمد جنس صدا و هوشمندی او در استفاده از لحن صدایش به هنگام ادای دیالوگ ها بود. علیدوستی در هنگام دیالوگ گفتن تفرعنی ذاتی یا تفرعنی اکتسابی و بازی شده دارد که به او این امکان را می دهد تا مرزی دقیق بین صداقت و معصومیت با بلاهت ایجاد کند. همان ویژگی که سبب شد تا جدیت، عزم، عزت نفس و استقلال طلبی اش از همان فیلم اول دیده شود.
در همین مسیر کارنامه قریب به 16 فیلمی او نشان می دهد که او از این نقطه عطف ها در حرفه اش به خوبی استفاده کرده است. یعنی در فرصت هایی که با بازی در فیلم های «کنعان» و «زندگی خصوصی آقای محمودی و بانو» برایش پیش آمد، او با تقویت همان ویژگی های برشمرده کوشید در تضاد با ویژگی فیزیکی اش عصیان و بی پروایی را نیز به خصوصیات کاراکترهایش اضافه کند.
جمع اضدادی که برای موفق شدن یک بازیگر در آن آزمونی سخت محسوب می شود. ضمن این که در همین روند با بازی در نقشی با ویژگی های روحی و روانی خاص در فیلم «آسمان زرد کم عمق» هم چنان از خصوصیات اصلی اش نیز بهره ببرد. نقش هایی که توجه جامعه منتقدان را هم به خود جلب کردند و برای فیلم «زندگی خصوصی آقای محمودی و بانو» توانست تندیس ویژه انجمن منتقدان را نیز دریافت دارد.
این ویژگی ها در کارنامه علیدوستی از آن رو مرور شد که ترکیبی از این تجربیات در اولین مجموعه او یعنی «شهرزاد» دیده می شود. همه این خصائص و خصائل و توانمندی ها و هوشمندی ها در کاراکتر شهرزاد جلوه گر شد و کارگردان اثر توانست به اندازه مناسب از هرکدام از این ویژگی ها استفاده لازم را ببرد.
شهرزاد می تواند هم زمان با ایستادگی اش مقابل بزرگ آقا، آسیب پذیری و شکنندگی اش را هم به عنوان یک زن نمایش دهد و مقابل اوامر او توان تحمل از کف داده و قطرات اشک اش سرازیر شود و گریان از کوچک بودن خود مقابل بزرگی بزرگ آقا صحبت کند، ولی هم چنان همان روحیه مبارزه گر و استقلال طلب خود را در بطن جامعه مردسالار آن دوره حفظ کند.
مقاومت در مقابل گریه شدید، کنشی فعال و از جنس همان تضادهای منجر به کنش های خلاقانه است و بازیگری که به این وضعیت برسد هم تنش را فورا پایان می دهد و هم ناخواسته پایان ناگزیر سکانس را رقم می زند. کوشش بازیگر در این راستا که هم به ضرورت درام، کنشی از او سر بزند و هم هرجا که ایجاب می کرد به رفتاری تقدیرگرایانه تن دهد منجر به این می شود تا این تنوع از او نه تیپ، بلکه کاراکتر بسازد.
در خاتمه با ذکری از توانمندی «حسن فتحی» مطلب را به پایان می برم که توانسته است با مجموعه ای از بهترین بازیگران سینما و تئاتر و تلویزیون ایران که معتدل کیفیت بازیگری شان از متوسط سینمای ایران بالاتر شده است ترکیبی چنین رنگارنگ بسازد. هرچند باید تاکید کرد شاه بیت منظومه بازی های خوب مجموعه «شهرزاد» از آنِ استاد «علی نصیریان» در نقش «بزرگ آقا» است. ادعایی که مطمئنم همکارانش در این مجموعه نیز پذیرای آن هستند.
منبع: ماهنامه دیار